درد دل
منو ببخش مامان جون اما دلم گرفته .كابوسهاي دردكشيدنت تو بيمارستان هيچ شبي آرومم نميزاره . دختر باهوشي مثل تو خيلي خوب ميفهميد حالش خوب نيست؛بااون چشاي قشنگت به ما ميفهموندي مامان درد دارم .مامان فدات بشه چقدر سخته وقتي هيچ كاري از دستت ساخته نيست.روزي كه داشتن ميبردنت اتاق عمل تو ميخنديدي،براي اولين بارگريه نكردي تويي كه هميشه بدون مامان غريبي ميكردي، این آخرین خنده تو بود و تو این ١٠ روز دیگه نخندیدی؛گلم ميدونستي كجا قراره بري ؟
روزبه روز حالت بدتر ميشدو دكتر بيخيال تر ازهميشه بهم اميد ميداد.ميدونستم ميخواي بري واسه همين هرساعت بالاي سرت اشك ميريختم.آروم سرتو كج ميكردي تا منوببيني منم زود اشكامو پاك ميكردم وبهت لبخند ميزدم ؛ميدونستم ميفهمي چقدر ناراحتم.روزاي آخر از هركي لباس سفيد داشت ميترسيدي؛از بس ازت خون گرفته بودن ودستاي نازنينتو كبود كرده بودن؛باوركن دردي كه ميكشيدم وصف شدني نيست دخترم.فقط یک کلمه ی تو هزارتا سوال بی جواب بود،میگفتی ماما اونم با یه حالت ملتمسانه انگار میخواستی بیای تو بغلم و از اونجا ببرمت، وقتي كنار گوشت آروم باهات حرف ميزدم آرامش ميگرفتي وچشاي قشنگتو ميبستي،چقدر دوست داشتني بودي گلم.واي روز آخر تمام دستگاههايي كه بهت وصل بود ميگفتن داري كم كم ميري اما باور نميكردم .بدن قشنگت ديگه گرم نبود.دستاي نازتو براي آخرين بار بوسيدم؛شيرين ترين و تلخ ترين بوسه . با هر تغيير صداي دستگاهها قلبم تموم ميشد؛گاهي حس ميكردم دارم ميميرم.دخترقشنگم لياقت تو دردكشيدن نبود.لياقت تو اين دنياي نامرد نبود.خيلي زود رفتي اما رفتنت هم قشنگ بود؛ منو ببخش اگه غمگينم ،اگه ناراحتت میکنم ؛عاشقت بودم وهستم.دوريت برام سخته اما فقط يه چيز آرومم ميكنه،اينكه ديگه درد نميكشي؛ برام دعا كن دخترم ،براي بابا كه بعد از رفتن تو خيلي بهم ريخت...
گفتم قرارمون نبود آروم و بيصدا بشي
بري تو دست سرد خاك اينجور ازم جدا بشي
با اين دو تا چشم ترم زل ميزنم توي چشات
پلكاتو آسوده ببند لالايي ميخونم برات