الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

الینا دختر دوست داشتنی من

دلتنگتم مامانی

1391/5/30 13:44
نویسنده : مامان
3,487 بازدید
اشتراک گذاری

 

دلم پرمیکشه برای با تو بودن .مگه میشه تو دلم نباشی، تو نگاهم نباشی،تو حرفام نباشی ،مگه میشه بهت فکر نکرد ،برات دلتنگی نکرد ،مگه میشه ...   خیلی حس بدیه وقتی دلت واسه یه نفر اون قدر تنگه که حتی جایی واسه نفس نمیمونه ،انگار داری تموم میشی و هیچ  علاقه ای واسه تلاش کردن ونجات پیداکردن نداری . وقتی رو زبونت ورد "کاش میبود" همیشگی شده . روز به روز خسته تر میشم از این همه دلتنگی .کم کم دارم پرمیشم از اشتیاق باتو بودن ،یه اشتیاق همیشگی اما پوچ ،یه بیتابیه عمیق اما آروم .هیچ کس نمیفهمه وقتی میخوای دو حس متضاد رو کنار هم نگه داری چقدر عذاب آوره ،میخوای آروم باشی اما تو دلت غوغاست ،باید امیدوار باشی اما دلی واسه امیدواری نداری،میخوای زندگی کنی اما زندگی یعنی زنده بودن و....  دلی زنده نیست ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

نایسل
30 مرداد 91 14:44
بمیرم برات عزیز دلم ... کاش خدا با یه معجزه خوشحالت کنه....
نایسل
30 مرداد 91 14:45
خوبی عزیزم تو خیلی مهربونی حتما یه مربی عالی میشی اگه شوهرت کارشو اورد نیشابور میارمت مهد پیش خودم عزیز دلم
ترنم
30 مرداد 91 15:42
قربون دخمل نازم عاشقتم خالهههههههههههههههههه الینایه خوشکلم برایه مامانی نازت دعا کن آرامش داشته باشه بهش بگو که همیشه در کنارشی فرشته خوشکلم
مامان محمد و ساقی
30 مرداد 91 16:47
عشق تو قابل تقدیر عزیزم.
روزهای شیرین
30 مرداد 91 17:58
مامان مهربون الهی فدای دلت بشم منونمیدونی چقد بعد از خوندن وبلاگت گریه کردم... نمیدونم چی بگم اما خودتم میدونی که الان باید قوی باشی و نذاری این موقعیت روز به روز تورو از پا بندازه مطمءنم فرشته کوچولوتم نمیخواد مامانشو ناراحت ببینه. خواست خدا بوده درسته سخته اما تو هنوزم یه مامانی و باید قوی باشی حتما خدا برات خوبیتو خواسته به نظر من با این وبلاگ خودتو آزار میدی بهتره اتاقشو خالی کنی و این وبلاگم بیه خاطر فرشته کوچولوت ببندی و آماده یه زندگی تازه باشی عزیزم... یکی از آشناهای ما هم دخترشو تو 9 ماهگی خیلی یهویی از دست داد اما خودشو گم نکرد و سرپا وایستاد الانم یه نی نی دیگه داره ...شاید خیلی بی رحم به نظر بیام اما واقعیت اینه عزیزم فدات بشم.به نظرم یه وبلاگ دیگه بزن و ما هم کنارت هستیم تا کم کم بتونی خودتو قانع کنی باشه گلم؟
مامان ساینا
31 مرداد 91 8:35
سلام فرشته نازنینم معلومه چند وقتیه که پیش مامان نمی یای. دلش برات تنگ شده عزیزدلم. بیا پیشش گلم. دوباره بیا. زود زود. من این حس امیدوار بودن و نبودنت رو حسابی درک می کنم. می بوسمت.
بهار مامان مليكا
31 مرداد 91 11:15
سلام عزیزم
مرسی به وب دخترم سر زدی خوشحال شدم
دختر خواهر شوهر من بیماری sma تیپ یک داشت یه نو بیماری نخاعی بود که کلا فلج بود موقع دنیا اومدن کسی متوجه نشد ولی وقتی سه ماهش بود چون وزن اضافه نمی کرد و تقریبا حرکتی نداشت دکترا گفتن که تا 2 سالگی بیشتر زنده نمی مونه ولی خوب اون تا نه ماهگی بیشتر نموند و حدود سه ماه تو آی سی یو بستری بود و ریه هاش از کار افتاد و با دستگاه نفس می کشید و خیلی بیچاره زجر کشید ... تا این که فوت کنه الان هم دکترا گفتن ریسکش خیلی زیاده که دوباره بچه دار بشی ولی خوب باید تحت نظر باشه ....... پدر مادر بچه هم خیلی سختی کشیدن بیچاره ها سه ماه بیمارستان بودن و می دونستن که بچه شون هر لحظه ممکنه بمیره ... واقعا سخت بود حدود 4 ماهه فوت کرده .... اونا هم هنوز خیلی ناراحتن ..... ولی خوب ما حکمت کارهای خدا رو نمی دونیم....
عزیزم ان شا الله خدا به زودی زود یه بچه سالم دیگه و به همین خوشگلی خدا بهت بده آمین

ممنون گلم
رادین عشق زندگی
31 مرداد 91 22:45
ان شالله خدا با یه معجزه بزرگ بتوونه دل کوچیکتو اروم کنه
النار
1 شهریور 91 0:49
خدا بهت صبر بده تو کار خدا موندم
مامان شازده
1 شهریور 91 6:40
هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
رومینا
1 شهریور 91 13:49



,وبلاگ الینای ناز رو دادم به همه فامیل تا بخونن همه زنگ میزدن فقط با گریه حرف میزدن .ولی محکم باش میدونم که خیلی سخته ولی راهی جز مقاومت نداری.الینای ناز به مامانی بگو که جات خوبه نزار اینطور گریه و بی تابی کنه
شادی
1 شهریور 91 17:13
هیچ کلمه ای یا متنی نمی تونه مادری رو که همچین فرشته بهشتی داشته آروم کنه فقط از خودش می خوام بهتون صبر بده
فاطمه مامان آیلین
3 شهریور 91 18:59
سلام عزیزم خوبی ؟ ایشالا که روز بروز حالت بهتر بشه . ببخشید یه مدتیه خیلی درگیرم. برات روز های خوب شیرینی رو از خدای مهربون درخواست میکنم دوست خوبم.
بهار
4 شهریور 91 17:12
سلام مامان الینای عزیز خوبی منم مثل شما دخترمو تو 8 ماهگیش از دست دادم خیلی برام سخت بود خیلی اما تنها کسی که تونست آرومم کنه خدا بود بعد از 2 ماه گریه کردن خدا چشممو با دو تا بچه روشن کرد و وجودشون کمی یه مقدار بیشتر از کم منو به زندگی برگردون اگر خدا از روز حکمتی این سرنوشت و برامون رقم زد مطمئن باش بهترین روزا در انتظارته و مطمئن باش دخترای نازمون اون دنیا منتظر ما می مونن تا بریم پیششون تا اون موقع که نوبت ما هم برسه باید صبر داشته باشیم هر موقع دلت واسه دخترت تنگ شد بشین قرآن بخون حتما دلت آروم می گیره من هر موقع دلم تنگ می شد با خدا حرف می زدم و گریه می کردم من خیلی تنها بودم خدا هم پاداش گریه هامو داد تو هم سعی کن آروم بشی گذر زمان همه چی رو قابل تحمل تر می کنه عزیزم اگه خواستی با هم دوست بشیم بیا وبلاگم تا با هم همدردی کنیم
یه مادر دلشکسته
4 شهریور 91 20:38
برای ماندنش به خدا التماس کردم از خدا خواستم از حمایت ما رو بر نگرداند که من بی او هیچم نیمه شب ها برایش دعا کردم اه کشیدم ولی او رفت و خدا گریه هایم را نشنید و ندید و دعا هایم را نشنید و مورد اجابت قرار نداد و او را برد و ان زمان بود که من از همه و هر چه داشتم بریدم و های های گریستم و او رفت و من فقط ناظر رفتن او بودم رفتنی که هیچ امیدی به بازگشت ان ندارم ونخواهم داشت و امروز من او را برای همیشه از دست داده ام نه می توانم او را حس کنم و نه در آغوش بگیرم او رفت گر چه برایم همیشه ماندگار است عزیزم من دخترم وبر اثر سهل انگاری خواهر شوهرم از دست دادم بچم فقط 11 ماهش بود از 7 ماهگی که حامله بودم براش وب درست کردم ولی بعد از رفتنش حذفش کردم. وقتی رفت شکستم داغون شدم روزی نیست که بهش فکر نکنم و با خودم نگم اگه الان بود 3 سالش بود دیگه خانم شده بود یا چی دوست داشت و از چی بدش میومد. هر کاری کردم نتونستم ببخشمشون هنوزم نمیتونم شوهرمم نتونستم ببخشم و ازش جدا شدم، اصلا پشیمون نیستم. خدارو شکر کن که شوهرت پشتته و برات یه حامیه تا غمت کم بشه، به زندگیت بر گرد درسته که هیچکس برات مثل الینا نمیشه حتی اگه چند تا بچه دیگه داشته باشی ولی باید به خاطر خودت و همسرت صبور باشی و محکم تا دوباره روزای خوب بهتون برگرده، من با تموم وجودم درکت میکنم چون تمام این لحظه ها وساعت هارو گذروندم، همه اون شبایی که مثل سال طول میکشید تا صبح بشه، رفتن عزیز من خیلی ناگهانی بود خیلی. فقط امیدوارم خدا بهت صبر بده.
سپهر
5 شهریور 91 17:02
مامانییییییییییییییییییییییی مهربونم امیدوارم خدا بهت صبر بده
مامان ساینا
6 شهریور 91 11:16
سلام عزیزم. نیستی؟ خیلی دلم برات تنگ شده. می دونم این ماه برات پر از خاطره است. امیدوارم خوب و قوی باشی.
هانا
6 شهریور 91 11:29
سلام ان شالله خدا خودش بهت صبر بده همين
مامانی چشم به راه
8 شهریور 91 9:04
الهی فدای دلت شم...خیلی سخته عزیزم..خیلی سخته...ولی.مطمئن باش خدا اونوبهت برمیگردونه...وآغوش خالیتوپرمیکنه...اون روزدیرنیست
مامان تنها
8 شهریور 91 9:57
سلام دوست عزیزم خواستم بگم به یادتم قربونت برم مواظب خودت باش
الهام
21 مهر 91 14:38
عزيزم هروقت به وبلاگت سر ميزنم با يه دنيا اشك و حسرت ميرم واقعا ناراحتم و اميدوارم اين درد و غمت تموم بشه خيلى سخته ميبوسمت با اينكه نميشناسمت ولى بارها و بارها به يادت بودم و براى دل شكستت اشك ريختم
مریم (مامان آرینا)
6 آبان 91 2:49
بازم امشب خوابم نمیبره ایکاش کاری از دستم برات برمیومد عزیزم فدای این دل داغونت چی کار کنیم برات چقدر بده دوستی درد بزرگی داره وکاری از دستت براش برنمیاد باور کن برام عذاب آوره
مریم
10 آذر 91 18:19
سلام قربونت برم من هنوز حس مادر شدن رو تجربه نکردم دو ماهه دیگه مادر میشم وبلاگت رو که دیدم اول باور نکردم اما وقتی داستانت رو خوندم باورم شد خیلی گریه کردم. از خدا میخوام آرامش رو به زندگیت برگردونه و یه نی نی ناز بهت بده کاری از دستم بر نمیاد جز دعا انشالله قابل باشم و خدارو به این دلم که الان شکست قسم بدم که صبر رو بدرقه راهت کنه و نی نی نازی که سرت گرم بشه. خدا خودش داد خودشم گرفت تقدیر این بود نازنین.