دلتنگتم مامانی
دلم پرمیکشه برای با تو بودن .مگه میشه تو دلم نباشی، تو نگاهم نباشی،تو حرفام نباشی ،مگه میشه بهت فکر نکرد ،برات دلتنگی نکرد ،مگه میشه ... خیلی حس بدیه وقتی دلت واسه یه نفر اون قدر تنگه که حتی جایی واسه نفس نمیمونه ،انگار داری تموم میشی و هیچ علاقه ای واسه تلاش کردن ونجات پیداکردن نداری . وقتی رو زبونت ورد "کاش میبود" همیشگی شده . روز به روز خسته تر میشم از این همه دلتنگی .کم کم دارم پرمیشم از اشتیاق باتو بودن ،یه اشتیاق همیشگی اما پوچ ،یه بیتابیه عمیق اما آروم .هیچ کس نمیفهمه وقتی میخوای دو حس متضاد رو کنار هم نگه داری چقدر عذاب آوره ،میخوای آروم باشی اما تو دلت غوغاست ،باید امیدوار باشی اما دلی واسه امیدواری نداری،میخوای زندگی کنی اما زندگی یعنی زنده بودن و.... دلی زنده نیست ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی