الیناالینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

الینا دختر دوست داشتنی من

این روزها...

1391/5/4 0:54
نویسنده : مامان
2,126 بازدید
اشتراک گذاری

  چقدر دلم گرفته از این دنیا ،دیگه حال و هوای من دنیایی نیست .دوست دارم اون قدر خدا رو صدا کنم که بهم بگه هنوزم واسـش عزيزم ؛مثل اون مـوقـع ها کـه جـايـي رو زمـيـن نــداشتم...

این جا تنها جاییه که دوست دارم حرفای دلمو بزنم،این جا جای ناگفته هاییه که توی این دنیای زودگذر فرصت نشد بگم ...

یه روزی آرزوی یه دختر نازو دوست داشتنیو داشتم؛یه روز دیگه به آرزوم رسیدم و دیگه هیچی ازش نخواستم اما غافل از اینکه خوشیهای این دنیا زودگذره؛غافل از اینکه یه روز نوبت ما هم میشه؛امروز دوباره یه آرزو تو دلمه اما فرقش با قبل اینکه یه حسرت هم تو دلم سنگینی میکنه،حسرت نبودن تو عزیزم،آرزوی دوباره داشتنت ...

دلم برایت تنگ می شود
گرچه اینجا نیستی
هر جا می روم
یا هر کار می کنم
صورت تو را در خیال می بینم
و دلم برایت تنگ می شود
دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ می شود
دلم برای همه چیز نشان دادن به تو تنگ می شود
دلم برای چشم هایمان تنگ می شود که
  چه عاشقانه به هم دل می دادند
دلم برای نوازش کردنت تنگ می شود
دلم برای همه چیزهایی که با هم سهیم بودیم تنگ می شود

دلتنگی برای تو را دوست ندارم
احساس سرد و تنهایی است
کاش می توانستم با تو باشم
همین حالا...


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

مامان مهبد كوچولو
4 مرداد 91 12:27
سلام عزيز دلم . تقديم به تو دوست خوبم :

من باور دارم
زندگی با همه ي وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب و هوس و دیدن ونادیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا بدانجا که خدا میداند .

خواهش ميكنم به اين جملات عميق ، عميق فكر كن ....

خیلی قشنگ بود وپر معنی ؛ممنونم عزیزم
ساحل
4 مرداد 91 12:42
این همه دلتنگی...........................هیچی نمیتونم بگم جز اینکه فقط برای ارام شدن دعا کنم
فاطمه (مامان آیلین)
4 مرداد 91 12:51
دلم میگیره ... یه دلتنگی بی پایان ببخشید دوستم عوض اینکه به تو دلداری بدم دقیقا حس تو رو میگیرم اصلا نمیدونم درسته یا نه
مامان مهبد كوچولو
4 مرداد 91 12:59
سلام . من بلد نيستم از ني ني گپ استفاده كنم . اگه شما بلدي شروع كن تا صفحه ي چت باز شه
مامان مهبد كوچولو
4 مرداد 91 13:00
البته فكر كنم شما آن نيستي . چون شروع چت نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
نایسل خانم
4 مرداد 91 14:15
به خدا خدا خیلی مهربونه مطمئن باش میخواد بهت یه چیز خوب بده ... من مطمئنم یه روزییییی همه به تو غبطه میخورن ... خیلی دوست دارمممم
نایسل خانم
4 مرداد 91 14:15
امروز رفتم آزمایش فردا جوابش آماده است
توام بری هااا

چشم قربان
نایسل خانم
4 مرداد 91 14:54
وای بهم ا س ام اس بده من تا بری و بیای مردم و زنده شدمممم بدوووو هاااااا

شمارتو دوستم ؟!؟
نایسل خانم
4 مرداد 91 14:55
فدات شممم نمیدونم چرا باهت حس نزدیکی میکنم نمیدونم چرا ولی دوست دارم
نایسل خانم
4 مرداد 91 15:03
منم دلم خیلی تنگ میشه ولی خب خیلی خونه نیستتم
نایسل خانم
4 مرداد 91 15:07
میسسسسسسسسسسسییییییییی
مامان ساینا
4 مرداد 91 15:22
سلام مامانی یه ماه رمضون دیگه. یه ماه رحمت دیگه. سال گذشته این موقع ها منتظر اومدنش بودی و امسال غصه دار رفتنش. انگاری بغضه تو گلوی آدمه بغضی که حتی می ترسه بشکنه. خداوند وعده داده که بهترین ها برای مخلوق من است. تو این ماه دعا کن. فقط و فقط به خودش توکل کن. اون بخواد و صلاح بدونه همه چیز حله. بخواه هر چی صلاح اونه همون بشه. ما نمی دونیم چی برامون رقم زده. فقط می دونیم اون بنده هاشو دوست داره. خدایا خودم را به تو می سپارم. کوله پارم پر از غصه است شاید چون نمی توانم خوشی های زندگیم را ببینم. خدایا به من قدرت بده تا ببینم آنچه هستم و قدردان تمامی نعمت هایت باشه داده یا نداده. خدایا ....
مامان ساینا
4 مرداد 91 16:34
شرمنده به خدا. اومدم دیدم رفتی. یه عالمه بووووس. برات آرزوی بهترین ها رو دارم عزیزم.
نایسل خانم
4 مرداد 91 19:44
الهی فداتتت شم چی شددد> نگرانم(<


اي جانم ميام ميگم
فاطمه (مامان آیلین)
4 مرداد 91 22:53
خصوصی
فاطمه (مامان آیلین)
4 مرداد 91 22:59
دوستم یادم رفت خصوصیش کنم بعد از اینکه خوندیش حذفش کن


چشم .ما سفر رفتیم عزیزم
مامان امیر مهدی
6 مرداد 91 17:27
بهترینها همیشه میمانند شاید جلوی دیدگان نباشند اما در دل ماندگارند...
مامان امیر مهدی
6 مرداد 91 17:29
قندیل تندیس قطره هایی است که تسلیم جاذبه زمین نشدند...
جودی
8 مرداد 91 1:17
این فنجان قهوه هم تمام می شود،و ازاین كافه هم خواهیم رفت!و هنوز به حرفهایی فكر می كنم كه برای نگفتن داریم
الهه
9 مرداد 91 23:50
سلام عزیم وبلاگتو خوندم تا می تونستم دوباره اشک ریختم خدا بهت صبر بده منم پسر قشنگمو وقتی 7 ماهه حامله بودم از دست دادم موقع زایمان چهرشو دیدم و همون جا عاشقش شدم الان که 5 ماه گذشته هر روز و هر شب تا تنها میشم اشک می ریزم به قول تو حسرتش به دلم مونده منکه فقط یه بار دیدمش و بیمیرم واست که تو 7 ماه شب و روز باهاش بودی خدا به هر دومون صبر بده همیشه فکر می کنم اگه خدا بازم بهم بچه بده هیچ وقت یاد پسرم از دلم پاک نمیشه و این غم تا آخر عمر باهامه و امیدوارم با حرفام نار احتت نکرده باشم اما اینو باور دارم که تو هر چیزی یه حکمتی هست که ما از اون بی خبریم و همیشه خدا بهترین چیزها رو برای ما می خواد خدا بهت صبر بده دوست دارم