امروز من ...
نتونستم ننویسم واسه گلی که همه ی دنیای من بود .اینجا تنها جایی که بغضم میترکه و یکم آروم میشم . گل مامان، با کلی خواهش والتماس بالاخره امروز بابا منو آورد سرخاکت؛ چقدر دلم میخواست بشینم و ناله بزنم اما بابایی گناه داشت .
تنها کاری که واست انجام نداده بودم رو تموم کردم،یه سنگ قبر سفارش دادم؛این آخرین کاریه که از دستای ناتوانم واسه تو خوب من ،برمیومد ؛ اومدم کنار وجود نازنینت تا از نزدیکترین حد ممکن احساست کنم هرچند تو تمام لحظه ها با منی؛تمام ثانیه ها بوی تو رو میده ،چقدر شیرین بودی مامانم . آقایی که سنگ رو سفارش دادم بالای سنگ نوشت آرامگاه غنچه ی پرپر شده ،بهش گفتم دختر من فرشته بهشتی بود،بنویس فرشته ی بهشتی ...
آخ که امروز چقدر سوختم .عکسی که دوست داشتم قاب بگیرم بزنم به دیوار اتاقت حالا دادم تا روی سنگ قبرت حکاکی کنن. آخه گلم تو که جات اینجا نبودچرا اومدی منو عاشق کردی و رفتی؛نگفتی بی تو میمیرم...
قبر تمام دوستاتو شستم و تمیز کردم؛ تمام گلهایی که مثل تو ،دنیا براشون کوچیک بود. دخترم برام دعا کن،دوستت دارم